کد مطلب:210770 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

اسارت و قتل آل حسن
حسن بن زید می گوید روزی در مدینه بین قبر و منبر ایستاده بودم ناگهان عده ای توجه مرا جلب كردند و آنها اولاد حسن بودند كه از خانه مروان با ابی ازهر به ربذه می بردند تا اذیت و آزار كنند در همان حال جعفر بن محمد نزد من فرستاد چون حضورش رفتم فرمود چه دیدی گفتم اولاد حسن را دیدم كه آنها را با محمل و كاروانی می بردند.

امام جعفر صادق فرمود بنشین نشستم دست به دعا برداشت و سر به آسمان بلند كرد دعای بسیار خواند سپس غلام خود را صدا كرد فرمود برو از حال این قافله خبر بیاور غلام رفت و برگشت گفت در حال حركتند كم كم نزدیك می شوند از پشت پرده نازك و سفیدی به تماشای آنها پرداخت در حالی كه اشك از محاسنش جاری می شد.

حسن بن زید گوید آنگاه امام صادق رو به من كرد فرمود به خدا سوگند احترام خدا را درباره خاندان او مراعات نكردند و قافله همچنان می رفت تا از چشم ناپدید شد و امام صادق سربلند كرد عرض كرد الهی آنها را كه به آل علی چنان ستم می كنند در فشار گرفتاری قصاص كن.

منصور دستور داد آل حسن را در ربذه زندانی كنند و عبدالله محض را با برادرانش در حالی كه به بند بسته بودند به طرف عراق از راه نجف برده در قصر ابن هبیره در مشرق كوفه نزدیك بغداد زندانی نمایند و عبدالله هم در رنج زندان بود و كسی از او خبر نداشت تا بعد از مدتی فهمیدند كه به قتل رسیده است. [1] .


[1] مقاتل الطالبيين ص 225.